لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سلیم تهرانی

راه شوقی نسپردم افسوس

خجل از پای خودم چون طاووس

همت عشق نخواهد افسر

چه کند مرغ چمن تاج خروس

چند باشیم ز تنگی جهان

زنده در گور چو شمع فانوس

نیست گلزار به سامان دلم

بس که چیدم ز لبش غنچه ی بوس

گر کنم در شب وصلش افغان

ناله ام کفر بود چون ناقوس

به فلک رفت سلیم از دل ما

مسند عشق چو تخت کاوس

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بلند اقبال

خواست از دولب او یک بوس

زیر لب خنده زد و گفت افسوس

ای بسا جان که رودبر کف دست

می کنی جانی اگر قیمت بوس

ای سیه زلف توچون پر غراب

[...]

میرزا حبیب خراسانی

نوبتی صبح فرو کوفت کوس

رفت شب تیره بچهر عبوس

باده کشان را رسد از عرش دل

نغمه سبوح ز بانگ خروس

بر در میخانه دل حلقه زد

[...]

ملک‌الشعرا بهار

زال خندان به تماشای عروس

آن جفاپیشه رخ از قهر عبوس

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه