گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

نوبتی صبح فرو کوفت کوس

رفت شب تیره بچهر عبوس

باده کشان را رسد از عرش دل

نغمه سبوح ز بانگ خروس

بر در میخانه دل حلقه زد

مهر درخشنده پی خاکبوس

ساقی مستان ز طرب پا نهاد

بر سر خورشید بر غم مجوس

دختر رز با دو صد آئین و ناز

جلوه گر آمد ز طرب چون عروس