گنجور

 
سلیم تهرانی

از دل آشفتگان شرح پریشانی بپرس

گر سراغ سیل می گیری، ز ویرانی بپرس

گرچه او احوال من هرگز نپرسید از صبا

از من آن بی مهر را چندان که بتوانی بپرس

شانه می آید به کار زلف در آشفتگی

آشنایان را در ایام پرشانی بپرس

می روم از کویت، اما خون خود را می خورم

گر ز من باور نداری، از پشیمانی بپرس

در جهان هر لحظه افزون می شود طول امل

معنی این نکته را از موی زندانی بپرس

خانه زاد دودمان زلف خوبانم سلیم

با محبت نسبت من گر نمی‌دانی بپرس