گنجور

 
بلند اقبال

خواست از دولب او یک بوس

زیر لب خنده زد و گفت افسوس

ای بسا جان که رودبر کف دست

می کنی جانی اگر قیمت بوس

ای سیه زلف توچون پر غراب

وی لب سرخ توچون چشم خروس

هست پیدا ونهان عشق رخت

دل دلم شعله صفت در فانوس

زلف بر روی توهندوئی است

کایستاده است به پیش شه روس

تا سر زلف چوزنار تو دید

گشت نالان دل من چون ناقوس

آخر از هجر بلنداقبالت

مردوگردید ز وصلت مأیوس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode