آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ
آن می که آب خضر نباشد چنان لذیذ
آن می که نکته سنج، خیال رطب کند
از وصف او به کام شد از بس زبان لذیذ
آن می که در مذاق بود هوشمند را
چون پند پیر تلخ و چو عیش جوان لذیذ
در بزم او نظاره ی ساقی چو نیشکر
انگشت حیرت است مرا در دهان لذیذ
تا حشر، شکر نعمت من می کند همای
از بس که شد مرا ز غمت استخوان لذیذ
خلق از برای یکدگر آزار می کشند
یک میوه نیست در دهن باغبان لذیذ
از می مرا چه ذوق، که در کام من سلیم
نبود ز دوری لب او شهد جان لذیذ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ
بیداری شب است به صاحبدلان لذیذ
پیکان آبدار تو چون میوه بهشت
گردیده است زخم مرا در دهان لذیذ
هست از طعام لذت اطعام بیشتر
[...]
از دست تست باده به کامم چنان لذیذ
خون منت به کام بود آنچنان لذیذ
چون زاهد از کفش نستانم قدح که نیست
غم ناگوار و باده زدست بتان لذیذ
دشنام اگر دهد عوض بوسه گوبده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.