گنجور

 
سلیم تهرانی

کرده ام در گوشه ی ایران قناعت کار خود

بس بود هندوستانم سایه ی دیوار خود

همچو بال مرغ بسمل مضطرب گردد، اگر

افکند موم دلم مطرب به موسیقار خود

شوق مستی در درون خم مرا جا داده است

هرکه را بینی، فلاطونی بود در کار خود

گر نسیمی عزم رفتن می کند، من همرهم

زین گلستان بسته ام همچون شکوفه، بار خود

این غزل در هند و مطلع را در ایران گفته ام

منفعل دارد سلیم ایامم از گفتار خود