فلک دایم به قصد مردم وارسته میگردد
چو صیادی که در دنبال صید خسته میگردد
درین گلشن مرا بر سادهلوحی خنده میآید
که دارد مشت خاری وز پی گلدسته میگردد
ز بیتابی سوی مقصود نتواند کسی ره برد
پی اسباب خانه، دزد ازآن آهسته میگردد
ز حرف او زبان من مددکار سخنچین است
چو آن نخلی که شاخ او تبر را دسته میگردد
ز چشم خوبرویان، ای غزال مشکبو دایم
به دنبال تو صد صیاد ترکش بسته میگردد
سلیم آن بیوفا زان چشم میپوشد ز حال من
که چشم هرکه بر این خسته افتد، خسته میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به احسان خانه از سیل حوادث رسته میگردد
در بیخیر در اندک زمانی بسته میگردد
تو از کوتاهبینی میکنی اندیشه روزی
وگرنه آسیای آسمان پیوسته میگردد
مشو در هم ز سختیهای دوران چون سبکمغزان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.