گنجور

 
سلیم تهرانی

هرکه دلتنگ است کی در عشق چون من می‌شود

کز دلم تا بگذرد پیکان چو سوزن می‌شود

بسته راه روشنی بر کلبهٔ تاریک ما

گر سراسر چون کبوترخانه، روزن می‌شود

در شکستم مصلحت‌ها هست، ورنه در جهان

هرکجا فتحی‌ست چون شمشیر از من می‌شود

مشرب پروانه دارم در طریق دوستی

شاد می‌گردم چراغ هرکه روشن می‌شود

عشق در هرجا که رسم چرب نرمی عام کرد

سنگ بر اندام مینا موم روغن می‌شود

گوشهٔ چشمی اگر باشد ازو، در زیر تیغ

عاشقان را پوست بر اندام، جوشن می‌شود

مدعا از اعتبار سرمه می‌دانی که چیست

یعنی از حسن سیاهان، چشم روشن می‌شود

خستگان از بس که می‌میرند در زندان عشق

هر زمان در کوچهٔ زنجیر، شیون می‌شود

اختر اهل سخن، شمع ره آوارگی‌ست

سنگ موزون بیشتر سنگ فلاخن می‌شود

این بود گر آتش گل، هفتهٔ دیگر سلیم

گلشن از خاکستر مرغان چو گلخن می‌شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode