همای شوق من بر قاف همت آشیان دارد
قناعت می کند تا در تن خود استخوان دارد
حذر از بستر آسودگی کن گر غمی داری
دل مجروح را بوی گل دیبا زیان دارد
گره نگشاید از پیشانی ما ناخن عشرت
که ابروی اسیران تو چین در استخوان دارد
فلک از بیم پیرامون نگردد کشته ی او را
چو شیرخفته ای کز هیبت خود پاسبان دارد
پس از مردن سلیم از عشق آزادی مگر یابد
نیفتد بر کناری تا غریق بحر جان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به نوعی از عشق و آرزوهای انسانی اشاره دارند. شاعر به تلاش و پایداری اشاره میکند و بر اهمیت قناعت و داشتن آرامش در زندگی تأکید میکند. او یادآور میشود که اگر دلbroken است، بهتر است از آسایشهای کاذب دوری کنیم، چرا که درد و رنج را نمیتوان با ظواهر فریبنده پوشاند. همچنین، اشاره به عشق و آزادی دارد و بیان میکند که در زندگی پس از مرگ، آزادی واقعی ممکن است به دست آید و انسان باید در پی آن باشد و از مشکلات زندگی نترسد. در کل، این اشعار به جستجوی معنا و ارزشهای واقعی در زندگی پرداختهاند.
هوش مصنوعی: پرندهای که نشاندهندهی اشتیاق من است، در بلندیهای آرزو لانه دارد و برایش کافی است تا زمانی که در وجود خود پشتیبانی و قدرتی داشته باشد.
هوش مصنوعی: از آرامش و راحتی دوری کن، اگر دلات غمگین است. بوی خوش گل میتواند برای دل زخمیات ضرر داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه ما به خوشی و لذت دست پیدا نکنیم، اما زیبایی و دلربایی تو در چهره و وجود ما نقش بسته است.
هوش مصنوعی: آسمان از ترس او نمیچرخد، مانند شیری خفته که به خاطر قدرت خود، نگهبانی دارد.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه سلیم از عشق آزادی جان میسپارد، آیا کسی جز او میتواند از این بحر عمیق زندگی نجات یابد و به ساحلی برسد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.