به غیر کار جفا آسمان نمیداند
خموش باش که گردون زبان نمیداند
به تنگنای جهانم ملال و عیش یکیست
که مرغ بیضه بهار و خزان نمیداند
ز لطف نیست مرا گر گذاشتهست به باغ
که آشیان مرا باغبان نمیداند
هما سلیم مرا خشک و ناتوان دیدهست
هنوز لذت این استخوان نمیداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم به ملک قناعت نشان نمیداند
فغان که این سگ نفس استخوان نمیداند
شتاب عمر دلم را به شکوه آورده
جرس به جز گله کاروان نمیداند
یکیست انجمن و خلوتم ز شور جنون
[...]
دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند
که غیب را به جز از غیبدان نمیداند
اگرچه گام نخستین گذشتم از دو جهان
هنوز شوق مرا خوش عنان نمیداند
کسی که نیست تُنُکمایه از شعور و خرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.