گنجور

 
سلیم تهرانی

قاصد، دیگر به تو کم می‌رسد

نامه به مرغان حرم می‌رسد

هر سخنانی که مرا در دل است

بعضی از آن‌ها به قلم می‌رسد

در ره شوقت ز پی رهروان

نقش قدم در دو قدم می‌رسد

ما و سفالین قدح خویشتن

دست که بر ساغر جم می‌رسد؟

جام می محفل خونین‌دلان

ز آبلهٔ دست، به هم می‌رسد

دست شهان چون ز کرم کوته است

دست که دیگر به کرم می‌رسد؟

دست به یاران نرسد گر سلیم

ما و ترا دست به هم می‌رسد