ره بیرون شدنم زین چمن از یاد شده ست
سبزه در رهگذرم رشته ی صیاد شده ست
در ره مرغ دلم آنکه نهد دام فریب
خبرش نیست که از دام که آزاد شده ست
نکهت او چو نسیم آورد، از هوش رویم
آتش خرمن ما سوختگان باد شده ست
همچو می لطف و غضب را به هم آمیخته است
آن جفا پیشه ببینید چه استاد شدهست!
کم نشد زمزمه ی جغد ز ویرانه ی ما
در چه روز خوشی این غمکده بنیاد شده ست!
دل چون شیشه ام از بس به جفا خوی گرفت
این زمان سخت تر از بیضه ی فولاد شده ست
رفت بر باد فنا، تاج و نگین خسرو
این همه از اثر کشتن فرهاد شده ست
می برد تشنه لبم جانب بغداد، سلیم
دم آبی که نصیب از شط بغداد شده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فگند آن بت زنارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده قدح می در کف
شربت کفر چشیده علم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.