پایه ی نعش مرا یار من از جا برداشت
آخر از خاک مرا آن گل رعنا برداشت
در رهش هیچ کس از خاک مرا برنگرفت
نقش پا را نتواند کسی از جا برداشت
بگذر از هستی و خود را به مقامی برسان
تا درین ره ننهی سر، نتوان پا برداشت
کوه و صحرا همه گلزار شد از گریه ی من
مژه ام منت ابر از سر دنیا برداشت
ساقی از بزم برون رفت و دلم با خود برد
از پی باده مگر رفت که مینا برداشت؟
رفت آن سرو روان چون سوی گلزار سلیم
بلبل از دامن گل دست تمنا برداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و دردناک شاعر در مورد جدایی و فراق میپردازد. شاعر از لحظهای میگوید که یار او، نعش او را از زمین برداشت و به او اشاره میکند که حتی از خاک هم آن گل زیبایش را جدا کرده است. در ادامه، او به ناامیدی از دیگران در کمک کردن به او اشاره میکند و میگوید که هیچ کس نمیتواند رنج او را درک کند. شاعر دعوت به ترک دنیا و رسیدن به مقام بالا میکند، تا بتواند از رنج و درد فاصله بگیرد. همچنین، با نگاهی به طبیعت، میبیند که کوه و دشت نیز تحت تأثیر اشکهای او گلزار شدهاند و در نهایت، به دلمشغولی خود درباره می و باده و جدایی معشوق اشاره میکند. در کل، شعر به احساس درد و جدایی و longing در عشق پرداخته است.
هوش مصنوعی: دوست من، بالاخره جسد مرا از جا بلند کرد و از خاک، آن گل زیبا را برداشت.
هوش مصنوعی: در راه او هیچکس نتوانست اثر قدمهایم را از زمین بردارد، زیرا کسی نمیتواند نشانههای وجود مرا از جا حذف کند.
هوش مصنوعی: از قید وجود و خودمحوری عبور کن و به مرتبهای برس که در این مسیر، حتی نتوانی سر خود را بالا ببری و پا به جلو بگذاری.
هوش مصنوعی: از اشکهای من، کوهها و دشتها به زیبایی و سرسبزی درآمدهاند و چشمانم به خاطر این گریهها، از ابرهای آسمان طلب باران کردهاند.
هوش مصنوعی: ساقی از مجلس جشن بیرون رفت و دل من را با خود برد. آیا او برای نوشیدن شراب رفت یا اینکه لیوان را برداشت؟
هوش مصنوعی: سرو خوشتیپ و زیبایی به سمت باغی خرم رفت و بلبل که از دامان گل دور شد، دیگر نخواست که چیزی از گل درخواست کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو بند علایق ز ره ما برداشت
هرکه مجنون تو شد سلسله از پا برداشت
جنس ارزنده و ارباب بصارت مشتاق
نتوان دست ز بیعانه سودا برداشت
چون توان گشت کنون ساکن خلوتگه باغ
[...]
جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت
سقف این میکده را جوش من از جا برداشت
دست اگر در کمر کوه کند می گسلد
زور شوقی که مرا سلسله از پا برداشت
شوری از ناله مجنون به بیابان افتاد
[...]
چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند
قطرهای چند اگر ابر ز دریا برداشت
چون قلم خوانده شود راز دل از نقش پیام
در سر کوی تو نتوان قدم از جا برداشت
خوش به دشنام تو آمیخته چون شهد به شیر
[...]
پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت
کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت
کاش برداشتی از خواش دنیا دل را
آنکه بر دوش هوس بار تمنا برداشت
داده رم وحشت ما کوهکن و مجنون را
[...]
نیشی تا علم همت عنقا برداشت
کلهی بود که ما را ز سرما برداشت
ازگرانباری این قافلهها هیچ مپرس
کوه یک نالهٔ ما بر همه اعضا برداشت
وصل مقصد چهقدر شکر طلب میخواهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.