گنجور

 
سلیم تهرانی

حاصل سوختگان در ره برق خطر است

لشکری آفتش از مور و ملخ بیشتر است

مگذران نوبت ما ساقی اگر شیفته ایم

نیست این بیخودی از باده، ز جای دگر است

داغ بر پیکرم افزون بود از جوهر تیغ

زخم بر سینه ی من بیش ز موج سپر است

مکن اظهار پریشانی خود پیش کسی

بخیه پیدا چو نباشد ز رفوگر هنر است

بر در کعبه سراغ حرم دل کردم

از درون گفت کسی خانه ی دل پیشتر است

مگذر از مستی اگر دور جوانی بگذشت

پیری و باده ی گلرنگ چو شیر و شکر است

می کنم خدمت او را به سر و چشم، سلیم

که مرا پیر خرابات به جای پدر است