غنچه دلتنگ و لاله در خون است
زین چمن برگ عیش بیرون است
ز آشنایان ما درین گلشن
سرو موزون و بید مجنون است
نوحه بر حال خویش دارد سرو
این چنین است هر که موزون است
آسمانش به خاک زنده کند
هر که مغرور زر چو قارون است
راه از پای ما به خون خفته ست
نیست شبگیر، این شبیخون است!
پر به فکر جهان سلیم مپیچ
کس چه داند که این جهان چون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زآنچه بیرون زسقف گردوناست
جمله معلوم اوستکو چون است
نی که هر روز پایم افزون است
که وثاقم به نزد جیحون است
هر جسد را که زیر گردون است
مادری خاک و مادری خون است
بخدائی که نفس قدرت او
شمس های رواق گردون است
کاف پیش کرشمه ی قدرش
عاشق طاق ابروی نون است
تا برآرد به آب صدره شام
[...]
هیچ داند که حال ما چون است؟
یا ز ما خود دلش دگرگون است؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.