کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟
ولی چه سود که دستی به آن نگارم نیست
به راه وعده مرا سوخت، گر لبش امشب
هزار بوسه دهد، مزد انتظارم نیست
شهید عشقم و از سوز دل چو خاکستر
به غیر شعله گلی بر سر مزارم نیست
گل پیاده ام و شادم از سبکباری
که چون نسیم چمن، هر خسی سوارم نیست
ز بی دلی به اسیران عشق رشک برم
حریف باخته ام، مایه ی قمارم نیست
سلیم منفعل از باغبان خویشتنم
که برگ سبزی در دست شاخسارم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت
چه دردهاست که بر جان بی قرارم نیست
دلم ز کوشش خون گشت و کام دل نرسید
چه سود دارد بخشش، چو بخت یارم نیست
به خاک کوی بسازم، چو خاک یار نیم
[...]
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
دگر قمار محبت نمیبرد دل من
که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.