کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟
ولی چه سود که دستی به آن نگارم نیست
به راه وعده مرا سوخت، گر لبش امشب
هزار بوسه دهد، مزد انتظارم نیست
شهید عشقم و از سوز دل چو خاکستر
به غیر شعله گلی بر سر مزارم نیست
گل پیاده ام و شادم از سبکباری
که چون نسیم چمن، هر خسی سوارم نیست
ز بی دلی به اسیران عشق رشک برم
حریف باخته ام، مایه ی قمارم نیست
سلیم منفعل از باغبان خویشتنم
که برگ سبزی در دست شاخسارم نیست