چشم تو ز بیماری خود بر سر ناز است
مژگان تو همچون شب بیمار دراز است
راهی چو سوی کعبهٔ دل نیست، چه حاصل
کز جاده این بادیه چون سینهٔ باز است
از سلسلهٔ بندگی آزاد کسی نیست
در طاعت افلاک، زمین مهر نماز است
آهنگ شکست بت و بتخانه بهانه ست
از هند همین مطلب محمود، ایاز است
تکلیف به آتش نتوان کرد کسی را
چون شمع، زبانم به سر خویش دراز است
بینغمهٔ سلیم از گل و می دست کشیدیم
شیرازهٔ هنگامهٔ ما رشتهٔ ساز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیماری و مشکلات روحی خود اشاره میکند و میگوید که چشمانش به خاطر درد و رنج درگیر ناز و دلشکستگی است. او مژگانش را به شب بیمار تشبیه میکند و احساس میکند که راهی به سوی آرامش وجود ندارد. شاعر به بندگی و وابستگی اشاره کرده و میگوید که همه در این عالم در بند طاعت و عبادت هستند. همچنین از شکست بت و بتخانه به عنوان نشانهای از تغییر و تحول یاد میکند. در ادامه، به دشواری ارتباط با خدا و سخن گفتن از آتش میپردازد و در نهایت از سادگی زندگی بیموسیقی و نغمه گل و می سخن میگوید و به وضعیت خود در این دنیای پرهیاهو اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چشم تو به خاطر بیماریات حالت ناز و عشوه دارد و مژگان تو مانند یک شب طولانی و تاریک هستند که حالتی غمگین و بیمارگونه به خود گرفتهاند.
هوش مصنوعی: اگر راهی به سمت کعبهٔ دل وجود ندارد، پس چه فایدهای دارد که از این بیابان عبور کنیم، در حالی که دل بهروی خود باز است؟
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان آزاد نیست و همه در بند طاعت و فرمانبری هستند؛ زمین به مانند جایی برای عبادت و نماز به حساب میآید.
هوش مصنوعی: شکست بت و معبد بت پرستی نشانهای از تغییر و بهانهای برای تحولی نوین است که در هند رخ داده است. این موضوع به داستان محمود و ایاز مرتبط میشود.
هوش مصنوعی: هیچ کس را نمیتوان به آتش سپرد، مثل شمع که ذوب میشود. من هم با کلامم میتوانم خود را به خطر بیندازم.
هوش مصنوعی: ما از زیباییهای گل و شراب دست برداشتیم، زیرا پیونددهندهٔ ما در این جمع، موسیقی و ساز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
کز زخمهٔ آن نه فلک اندر تک و تاز است
آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص
خود جان و جهان نغمهٔ آن پردهنواز است
عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند
[...]
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
[...]
المنة لله که در میکده باز است
زآن رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
و آن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرورست و تکبر
[...]
تا عشق توام بدرقه راه حجاز است
اندر حرم وصل دلم محرم راز است
احرام در دوست چو از صدق ببستیم
در هر قدمی کعبه صد گونه نیاز است
عمریست که از آتش سودای تو چون شمع
[...]
تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است
وان عیش غنیمت که در میکده باز است
از ناز مران رخش پی قبل که هر سو
بر خاک ره افتاده سر اهل نیاز است
بنگر به حباب می گلرنگ که در دور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.