گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است

وان عیش غنیمت که در میکده باز است

از ناز مران رخش پی قبله که هر سو

بر خاک ره افتاده سر اهل نیاز است

بنگر به حباب می گلرنگ که در دور

چون دیده محمود به دیدار ایاز است

زلف تو مگر هست شب هجر و ره عشق

کان تیره و این جمله نشیب است و فراز است

بر دوش من آن داغ سبوی می رندی

بر دوخته از شقه اقبال طراز است

گر دیده بود پاک نظر بر رخ شاهد

از سالک ره عین حقیقت نه مجاز است

در خانقه از نکته توحید چه گویم

چون رند خرابات مغان محرم راز است

افلاک به یک صدمه که در عشق ازل دید

سرگشته چنین تا به ابد در تک و تاز است

فانی نشده غرقه به می بت چه پرستی

در میکده ناکرده طهارت چه نماز است؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode