دو عقیقت دو چشمه ی نوش است
هم گهر پاش و گهر پوش است
تا به خون ریختن نویدم داد
در تنم خون ز شوق در جوش است
صبر و هوشی نماند زانکه لبت
رهزن صبر و آفت هوش است
با وجود خیال او چه عجب
اگرم نام خود فراموش است
شیخ کز باده کرد منعم دوش
دیدم امشب که مست و مدهوش است
فاش گردد چو عیب ها اگرش
فتد این خرقه ای که بر دوش است
ننگش از تاج شاهی آنکه ز تو
حلقه ی بندگیش در گوش است
فارغ از رشک غیرم و غم هجر
تا خیال توام هم آغوش است
پرده ی ما نمیدرند (سحاب)
که خطابخش ما خطا پوش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ثنایش کسی که خاموش است
نیش اندیشه در دلش نوش است
بلکه سودش همیشه در جوش است
فهم کن این اگر ترا هوش است
ما همه هوش و جان ما هوش است
آنچه باقیست جمله روپوش است
شکل تشدیدشان که شانه وش است
عظم الله شأنه چه خوش است
چون خُمِ مِی، دلی که در جوش است
مُهر بر لب نهاده خاموش است
سینهاش مخزنِ گهر باشد
چون صدف هرکه سر به سر گوش است
دیر و ناقوس، کعبه و لبیک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.