گنجور

 
جامی

لله الحمد قبل کل کلام

بصفات الجلال والاکرام

حمد او تاج تارک سخن است

صدر هر نامه نو و کهن است

خامه چون تاج نامه آراید

درة التاج نام او شاید

الله الله چه طرفه نامست این

ورد دل حرز جان تمامست این

پنج حرف است بس شگرف این اسم

پیش گنج نهان ذات طلسم

از یدالله چو پنجه اند این پنج

زان گرانمایه گنج گوهر سنج

دیو را گو بمالش تو شتافت

جز بدین پنج پنجه نتوان تافت

از پس این حروف فرخ فال

جلوه گر صد هزار نعت کمال

خامه آن را چو مردم دیده

جامه مشک رنگ پوشیده

زیر مشکین شعار یک یک حرف

خفته حوران قاصرات الطرف

دو الف زو به راستی دو گواه

کرده روشن به سر وحدت راه

یکی از فتحه فتح باب فتوح

کرده در منظر مروح روح

وان دگر داده از سکون تسکین

دل و جان را به مکمن تمکین

از دو لامش گرفته قوت و قوت

از یکی ملک از آن دگر ملکوت

لام ساکن به ملک اشارت دان

وان دگر زان دگر عبارت دان

ملک فی نفسه بود ساکن

نیست جنبش در او ازو ممکن

جنبشی کافکند بر او سایه

ملکوتش دهد در آن مایه

شکل تشدیدشان که شانه وش است

عظم الله شأنه چه خوش است

چون یکی زان دو لام شد مدغم

در دگر چون دو گیسوی در هم

بر سر آن شانه سه دندانه

می زند هر دو را به هم شانه

ها که دال است بر هویت ذات

متعاقب بود بر او حرکات

حرکت چون سکون بر او جاری

و او به ذات خود از همه عاری

هیچ وقت از همه مجرد نیست

لیک با هیچ یک مقید نیست

رود این حرف در همه آنات

بر نفس های جمله حیوانات

همه او را بدین نفس ذاکر

گر ازو غایبند و گر حاضر

اسم ذات اولا همینها بود

لام تعریف و اختصاص فزود

چون شد اشباع کرده فتحه لام

با الف شد حروف اسم تمام

چیست تخصیص را سبب یعنی

دو جهان خاص اوست و او مولی

سر تعریف آنکه بشتابی

تا کمال شناخت دریابی

شرح اشباع فتحه آنکه مدام

شد در این اسم درج فتح تمام

کم کسی از زبان به کام رسد

ور رسد زین خجسته نام رسد

هر که زین اسم بهره مند بود

بهره او همین بسند بود

شرح این نی ز دیو مردم پرس

از قل الله ثم ذرهم پرس

بس بود پیش صاحب معنی

حسبی الله گواه این دعوی