گنجور

 
سحاب اصفهانی

یار من یار کسی گشته و دلدار کسی

چه شدی گر نشدی یار کسی یار کسی

خار خاریش نه زین خار که بر دل دارم

که نرفته است به پای گل من خار کسی

نکند ار چه دل‌زار من آزار کسان

که دل آزرده نگشته است ز آزار کسی

دیده دیدار کسی دیده که الحق نسزد

که دگر باز کنم دیده بدیدار کسی

ماه روی تو بود شمع فروزنده و حیف

که نشد روشن از آن شمع شب تار کسی

کرد مشکل بسر کوی کسی رشک رقیب

کار ما را که به ناکس نفتد کار کسی

قدر در رونق گوهر بشکستند (سحاب)

کلک در پاش تو و لعل گهربار کسی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

چون بود روز جزایی مکن آزار کسی

زانکه کس تا بقیامت نبود یار کسی

به که در راه محبت چو الف راست شوی

که درین ره بکجی راست نشد کار کسی

گر ز خورشید چو مجنون ببیابان سوزی

[...]

هاتف اصفهانی

من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی

کار دل بود که با دل نفتد کار کسی

دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم

وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی

ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب

[...]

سعیدا

دیده بیرون شده از پرده به دیدار کسی

جان به لب آمده از لعل شکربار کسی

همچو تصویر نیم زنده ولیکن دارم

چشم در راه کسی پشت به دیوار کسی

نرگس از چشم و گل از دست کسی افتاده است

[...]

شهریار

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی

نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه