گنجور

 
سعیدا

دیده بیرون شده از پرده به دیدار کسی

جان به لب آمده از لعل شکربار کسی

همچو تصویر نیم زنده ولیکن دارم

چشم در راه کسی پشت به دیوار کسی

نرگس از چشم و گل از دست کسی افتاده است

سنبل آویخته از طرهٔ طرار کسی

هر چه دیدیم ز جایی به ظهور آمده است

خار از پای کسی، سرو ز رفتار کسی

خواجه خود درد دل بندهٔ خود می داند

نیست در پیش کسی حاجت اظهار کسی

به غلط کی به سرچشمهٔ حیوان می رفت

خضر می بود اگر تشنهٔ دیدار کسی؟

عمرها شد که در این دایره سرگردانند

ماه مشتاق کسی، مهر طلبکار کسی

در جهان هر که به شغلی است سعیدا مأمور

تو میاویز به عیب و هنر و کار کسی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

چون بود روز جزایی مکن آزار کسی

زانکه کس تا بقیامت نبود یار کسی

به که در راه محبت چو الف راست شوی

که درین ره بکجی راست نشد کار کسی

گر ز خورشید چو مجنون ببیابان سوزی

[...]

هاتف اصفهانی

من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی

کار دل بود که با دل نفتد کار کسی

دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم

وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی

ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب

[...]

سحاب اصفهانی

یار من یار کسی گشته و دلدار کسی

چه شدی گر نشدی یار کسی یار کسی

خار خاریش نه زین خار که بر دل دارم

که نرفته است به پای گل من خار کسی

نکند ار چه دل‌زار من آزار کسان

[...]

شهریار

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی

نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه