گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سحاب اصفهانی

غم عشق تو را دلهای ویران خانه بایستی

که آن گنج است و جای گنج در ویرانه بایستی

به آسانی نشاید زین دوره پی برد بر مقصد

ره دیگر میان کعبه و بتخانه بایستی

به دل دادند ، شُوقِ ناله این را ، سوختن آن را،

که گل را عندلیب و شمع را پروانه بایستی

سر زلف دلاویز بتی زان دام دلها شد

که زنجیری به پای این دل دیوانه بایستی

به یاد افسانه ی مهر و وفا دارم بسی اما

تو را ای بی وفا گوشی بر این افسانه بایستی

به ترک باده پیمان بسته ام با زاهد و اکنون

برای امتحان من یکی پیمانه بایستی

نبایستی که زاهد پِی برَد ، بر نشئهء صهبا،

و گرنه در جهان هر مسجدی میخانه بایستی

(سحاب) از کوی او گیرم ز جور مدعی رفتم

از او یک لحظه بایستی صبوری یا نه بایستی