گنجور

 
نشاط اصفهانی

در اول جذب عشق از جانب جانانه بایستی

وگرنه سوز شمع از آتش پروانه بایستی

خرد را لاف و تا با دل نبودی آشنا عشقش

ندانستی که جا دیوانه را ویرانه بایستی

سزای هر که چیزی بود بگذر زاهد از رندان

و گرنه مسجد و معبد خم وخمخانه بایستی

نمیدانم چه افسون کردی ای زاهد چرا دادم

به پیمان تو دستی را که بر پیمانه بایستی

نشاط از آشنایان بی‌سبب بیگانگی کردی

به ما گر آشنا بودی ز خود بیگانه بایستی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode