گنجور

 
سحاب اصفهانی

هرگز نیافت کس اثری در ترانه‌ام

جز اینکه سوخت خار و خس آشیانه‌ام

نبود زبان که آگهت از سوز دل کنم

این شعله بین که می‌کشد از دل زبانه‌ام

یک ره چو بوسم آن لب شیرین که نیست خوش

با عمر جاودانه غم جاودانه‌ام

هر شامگه روم ز پیشی تا در سرای

شاید شبی ز لطف بخواند به خانه‌ام

گویم به هرکسی که رسم شرح حال خویش

باشد یکی به پیش تو گوید فسانه‌ام

کرد آگهم زمانه ز جور بتان (سحاب)

تا شکوه هر زمان نبود از زمانه‌ام

 
 
 
جامی

چشم منی و خانه تو چشم خانه‌ام

حق‌القدوم تو گهر دانه دانه‌ام

چون مردمان خانه چشمم میان آب

از بس که آب دیده گرفته‌ست خانه‌ام

اکنون که زیر ران تو رام است رخش حسن

[...]

صائب تبریزی

رنگین شده است بس که ز خونین ترانه‌ام

مرغان غلط کنند به گل آشیانه‌ام

هر پاره از دلم در توحید می‌زند

یک نقش بیش نیست در آیینه‌خانه‌ام

دل خوردن است قسمتم از گرد خوان چرخ

[...]

واعظ قزوینی

گمنام بس که همچو وفا در زمانه‌ام

کس جز شکست راه نیابد به خانه‌ام

بیدل دهلوی

عمری‌ست چون نفس به تپیدن فسانه‌ام

از عافیت مپرس دل است آشیانه‌ام

در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است

موج خیالم و به خیالی روانه‌ام

آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

با آنکه در قلمرو هستی یگانه‌ام

بر گوش روزگار، گران چون فسانه‌ام

نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست

در آب همچو موج و در آتش زبانه‌ام

هرجا که دام وا شود آنجا مجاورم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه