هرگز نیافت کس اثری در ترانهام
جز اینکه سوخت خار و خس آشیانهام
نبود زبان که آگهت از سوز دل کنم
این شعله بین که میکشد از دل زبانهام
یک ره چو بوسم آن لب شیرین که نیست خوش
با عمر جاودانه غم جاودانهام
هر شامگه روم ز پیشی تا در سرای
شاید شبی ز لطف بخواند به خانهام
گویم به هرکسی که رسم شرح حال خویش
باشد یکی به پیش تو گوید فسانهام
کرد آگهم زمانه ز جور بتان (سحاب)
تا شکوه هر زمان نبود از زمانهام