چشم منی و خانه تو چشم خانهام
حقالقدوم تو گهر دانه دانهام
چون مردمان خانه چشمم میان آب
از بس که آب دیده گرفتهست خانهام
اکنون که زیر ران تو رام است رخش حسن
میکن نوازشی به سر تازیانهام
خواب آورد فسانه عجب قصهای که بود
خواب طرب ز چشم حریفان فسانهام
روزی که بر امید تو قالب کنم تهی
بالین بس است خشتی ازین آستانهام
ز آواز سیل چشم ترم دل همیتپد
رقصی چنین اثر دهد آری ترانهام
جامی نیم که خسرو وقتم به ملک عشق
منشور خسروی غزل عاشقانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق عشق و احساسات شاعرانه اشاره دارد و بیانگر وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر با زیبایی و محبت، چشمان معشوق را به عنوان خانهاش میبیند و دلنگرانیهایش را از درد و غم عشق ابراز میکند. او به لحظات شیرین و خوابهای رؤیایی اشاره میکند که ناشی از عشق است و به نوعی محو زیبایی و مسحورکنندگی محبوبش شده است. در پایان، شاعر به عشق به عنوان یک ملک و سلطنت اشاره میکند که در آن عشق، مهمترین و باارزشترین چیز است.
هوش مصنوعی: تو چشمی و من با نگاه تو زندگی میکنم، خانه من چشمان توست و من با محبت تو، مثل مرواریدهایی که در دریا پیدا میشوند، به وجود آمدهام.
هوش مصنوعی: چشمم مانند خانهای شده که پر از آب است و به همین خاطر، نمیتوانم به درستی ببینم. احساس میکنم به اندازهای اشک ریختهام که همه چیز تار شده است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، چون اسب زیبایی زیر فرمان توست، لطفاً با نوازش و محبت با من رفتار کن، مرا همانطور که با افسار، مهار کن.
هوش مصنوعی: به خاطر داستان عجیبی که داشتم، خواب آرامشبخش و شادیآوری به من داد؛ این خواب، به خاطر نگاههای دوستانم بود که مرا به این حالت دچار کردند.
هوش مصنوعی: روزی که امید تو را در دلم جایی نداشته باشم و دیگر برایم ارزشی نداشته باشد، همین که یک سنگ از این آستانه را به یادگار داشته باشم کافی است.
هوش مصنوعی: از صدای جاری آب، چشمانم پر از اشک است و قلبم به شدت میتپد؛ این چنین رقصی میتواند تأثیری عمیق بگذارد، بله، این ترانه من است.
هوش مصنوعی: من در زمانم به گونهای نیستم که مانند خسروی بزرگی در عشق، سرود عاشقانه بسازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنگین شده است بس که ز خونین ترانهام
مرغان غلط کنند به گل آشیانهام
هر پاره از دلم در توحید میزند
یک نقش بیش نیست در آیینهخانهام
دل خوردن است قسمتم از گرد خوان چرخ
[...]
گمنام بس که همچو وفا در زمانهام
کس جز شکست راه نیابد به خانهام
عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
[...]
با آنکه در قلمرو هستی یگانهام
بر گوش روزگار، گران چون فسانهام
نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست
در آب همچو موج و در آتش زبانهام
هرجا که دام وا شود آنجا مجاورم
[...]
هرگز نیافت کس اثری در ترانهام
جز اینکه سوخت خار و خس آشیانهام
نبود زبان که آگهت از سوز دل کنم
این شعله بین که میکشد از دل زبانهام
یک ره چو بوسم آن لب شیرین که نیست خوش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.