روز جزا چون ادعای جان ناقابل کنم
کز شرم نتوانم نگاهی جانب قاتل کنم
چون رشکم آید زین و آن گیرم سراغت هر زمان
هرگه تو را ای دلستان خواهم نشان از دل کنم
در بزم اغیار ای صنم در بزم ننهادم قدم
یا نقد جان از کف دهم یا کام دل حاصل کنم
با آنکه امید وصال از وی بود امری محال
از سادگی هر ماه و سال این فکر بیحاصل کنم
مایل چو با بیگانگانت دیدم ای ناآشنا
زین حیله رفتم تا تو را با خویشتن مایل کنم
ساقی بده جامی از آن صافی که باشد قوت جان
تا زنگ اندوه جهان از لوح دل زایل کنم
دانم (سحاب) آخر مرا آید به بالین از وفا
اما نمیدانم چه با این مرگ مستعجل کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره احساسات عمیق و پیچیده عاشقانه خود صحبت میکند. او در روز جزا به خاطر عشقش شرمنده است و نمیتواند به قاتل دلش نگاه کند. در عین حال، او با حسادت به دیگرانی که محبوبش را دارند، مشغول است. شاعر به بزمها و جمعهای دیگران نمیرود، چرا که میداند اگر برود یا جانش را فدای عشقش میکند یا به آرزوی دلش نمیرسد. با اینکه امید به وصال محبوبش کم است، اما همچنان در تلاشی بیهوده به فکر اوست. او به ساقی میگوید جامی پر کند تا اندوه و ناراحتیاش را از دلش پاک کند و در نهایت به این فکر میرسد که نمیداند با سرنوشت و مرگی که به سراغش میآید، چه کار کند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت زمانی که بخواهم از روح کوچک و ناچیز خود شکایت کنم، از خجالت نمیتوانم به چهره قاتلم نگاه کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که حس حسادت به من دست میدهد، هر بار که تو را میبینم، میخواهم نشان دلم را از تو بگیرم.
هوش مصنوعی: در جمع افراد نا آشنا، ای محبوب من، قدم نمیگذارم. یا جانم را فدای عشق میکنم یا به آرزوی دلم دست مییابم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه انتظار رسیدن به او غیرممکن است، به خاطر سادگیام هر سال و هر ماه همچنان به این فکر بیهوده ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که تو به بیگانگان تمایل داری، ای ناآشنا، تصمیم گرفتم با فریب دادن تو، تو را به خودم جذب کنم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من یک جام از آن شراب خالص بده که توانایی جانم را افزایش دهد تا بتوانم غمهای دنیا را از دل خود بزدایم و پاک کنم.
هوش مصنوعی: میدانم که روزی به سراغم خواهد آمد، اما نمیدانم در برابر این مرگ ناگهانی چه کار باید بکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت دل کنم
هر روز جانی بایدم تا بر درت منزل کنم
دل رفت و جان هم می رود، گویی که بی ما خوش بزی
گیرم که هر کس دل دهد، جان از کجا حاصل کنم؟
جو جو ببرم خوش را از تیغ بر خاک درت
[...]
دارم هوس کز خون دل خاک درش را گل کنم
او را بهر رنگی که هست آگه ز حال دل کنم
خواهم ز خون من شود هر قطره جانی که من
یک یک دم خون ریختن پامال آن قاتل کنم
چون بهر صید آید برون خواهم شکار او شوم
[...]
در پیش بیدردان چرا فریاد بیحاصل کنم
گر شکوهای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشهای تا برگزینم پیشهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.