گنجور

 
سحاب اصفهانی

خواهم اگر به کوی تو خاکی به سر کنم

باید نخست چاره ی این چشم تر کنم

گوید مخواه ناله در آن دل اثر ز من

کآن سنگ خاره نیست که در وی اثر کنم

از سنگ جور چون پردش طایری ز بام

من شکر از شکستگی بال و پر کنم

آن به که با حدیث غم آن جهان جان

افسانه های هر دو جهان مختصر کنم

امشب غم تو تا سحرم گر امان دهد

شاید که چاره اش به دعای سحر کنم

تا شوق این نوید هلاکم کند (سحاب)

گوید پس از هلاک به خاکت گذر کنم