نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
در مجلس خیال تو یک روزتر کنم
خوابم نماند و خواب اجل هم خوش است، لیک
گر خشتی ز آستانه تو زیر سر کنم
عمری گذشت، هیچ نیامد زمان آنک
روزی به روی تو شب غم را سحر کنم
ذوق جفا و جور تو بر من حرام باد
گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم
چشمت به خواب ناز و مرا قصه ای دراز
آمد شبم به روز، سخن مختصر کنم
هر کس به سوی حور رود، من به سوی تو
چون بامداد حشر سر از خواب بر کنم
روزی گذشته بود برای سوار و من
هر بامداد آیم و آن سو نظر کنم
دردش به از سر است و من سر بریده را
آن سر کجا که در سر آن درد سر کنم
یاران ز پند بس که ز خسرو رها نشد
آن دل که پیش تیر ملامت سپر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و نکبت جدایی سخن میگوید. او میخواهد از محبوبش دور شود، اما نمیتواند و دلش هنوز به زلف او گره خورده است. شبهای زیادی را در تنهایی و اندوه سپری کرده و حتی توانایی صبوریاش نیز به سر آمده است. شاعر از درد جدایی و عدم حضور معشوق شکایت میکند و میگوید که روزها و شبها به یاد او گذرانده و خوابش را نیز از دست داده است. او به وفاداری و احترام به عشقش تأکید میکند و در پایان، آرزو دارد که به یاد محبوبش، بر تمام غمهایش غلبه کند.
هوش مصنوعی: من نه میتوانم از سر کوی تو دور شوم و نه میتوانم دستم را به زلف تو برسانم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی در گوشهای از دنیای ویران خودم در تنهایی سپری کردم و نتوانستم صبر و استقامتم را از یاد ببرم.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو صبر میکنم و با اشکهایم در خیال تو، روزهای بیشتری را سپری میکنم.
هوش مصنوعی: خواب من رفت و خواب مرگ هم چندان بد نیست، اما اگر فقط یک تکه از آستان تو زیر سرم باشد، برایم کافی است.
هوش مصنوعی: زندگی من گذشت و هنوز آن روزی که بتوانم غم را با دیدن تو برطرف کنم، نیامده است.
هوش مصنوعی: لذت بدی و ظلم تو بر من ممنوع است، اگر من به غیر از وفاداری و محبت تو کار دیگری انجام دهم.
هوش مصنوعی: چشمانت خوابآلود و زیباست و من در دل داستانی طولانی دارم. شب به روز تبدیل شده و میخواهم سخنی کوتاه بگویم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال نعمتهای بهشتی برود، من هنگامی که روز قیامت فرا میرسد، با شوق و بیتابی به سمت تو خواهم آمد.
هوش مصنوعی: روزی گذشت که سوار بر اسب برود و من هر صبح زود بیایم و به آن سمت نگاه کنم.
هوش مصنوعی: دردش بهتر از بیدردی است و من، در حالی که سرم بریده است، کجا میتوانم آن سر را پیدا کنم که دوباره در آن درد و غم را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: دوستان، از بس نصیحت کردم، دل من که همیشه در معرض تیرهای سرزنش قرار دارد، هرگز از محبوب خود دور نشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخوار بر سر کویش گذر کنم
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
[...]
تاذکر همتت به جهان در سمر کنم
گوش فلک ز مدحت تو پر گهر کنم
روزی کزین سراچه سفلی گذر کنم
وانگه به سوی عالم علوی سفر کنم
کرّوبیان عرش و مقیمان قدس را
از درد خویش و حسن تو یک یک خبر کنم
از گریه فرش را همه در موج خون کشم
[...]
گفتم که یک شبی سوی جانان گذر کنم
دزدیده در جمال رخ او نظر کنم
دلبر اگرچه از من بیچاره غافلست
او را ز حال زار دل خود خبر کنم
باشد که پای بوس زنم افتد اتّفاق
[...]
حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم
وانگه بگریه افتم و از دل به در کنم
مست از می خیال توام آنچنان که نیست
پروا که با تو نیز سخن یا نظر کنم
تو مست جام غیری و مهمان دیگری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.