گنجور

 
نظیری نیشابوری

تمکین خرد برد ز سر شور و شرم را

پیری برهاند از شب غفلت سحرم را

مانند ترنجم که خزان است بهارش

دم سردی دی تازه کند برگ و برم را

تا سدره بپرم اگرم در بگشایند

هرچند که فرسوده قفس بال و پرم را

کوتاهی عیشم پی پند دگران است

دهر از پی تأدیب بردشاخ ترم را

در هر قدمی صد خطرم بر سر راهست

وز بهر اقامت نه مقامی سفرم را

ره طی نکنم مرحله ای را که به هر گام

از هول مصیبت نگدازد جگرم را

شاید که چو تسلیم و رضا بدرقه کردند

ره امن شود وادی خوف و خطرم را

سعیی کنم و رخت به منزل برسانم

تا کس نرسانیده به رهزن خبرم را

از خانه چشمش نگذارم به درآید

بر روی تو گر راه نباشد نظرم را

صد لابه به امید یک ابرام تو کردم

یک بار به تلخی نخریدی شکرم را

چون توبه کنم از غزل و قول «نظیری »

دوران خرد از صد هنر این یک هنرم را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را

گلهای چمن آینه کردند پرم را

از موج حلاوت دل مرغان چمن سوخت

هر چند فشاندند به خامی ثمرم را

آن در یتیمم که درین قلزم خونخوار

[...]

فیاض لاهیجی

از گریه خلاصی نبود چشم ترم را

کردند بحل بر مژه خون جگرم را

شمشیر تو از جیب برآورد سرم را

دام تو به پرواز درآورد پرم را

پرواز هوایش نه باندازة بالست

[...]

سحاب اصفهانی

افزود جفای بت بیدادگرم را

زین به چه اثر بود دعای سحرم را؟

او از همه کس در طلب مژده مرگم

من هر دم ازین شاد که پرسد خبرم را

وقتی که ز کوی تو برد سیل سرشکم

[...]

رشحه

دردا که بود خاصیت این چشم ترم را

کز گریه ز روی تو ببندد نظرم را

دل بستگیم تازه به دام تو شد اکنون

کز سنگ جفا ریخته‌ای بال و پرم را

افسر کرمانی

در دام گرفتند و شکستند پرم را

وانگاه به بازیچه بریدند سرم را

ای کاش سرم را که به بازیچه بریدند،

بریان ننمودند بر آتش جگرم را

عالم همه طوفان شود، ای وای به مردم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه