گنجور

 
سحاب اصفهانی

بهر بر چیدن چو چیدند این بساط

طبع دانا زان نیابد انبساط

جان پاکان ست خاک این سرا

جسم شاهان ست خشت این رباط

با وفا الفت نیابد طبع دهر

آب و آتش را نشاید اختلاط

زانبساط اندوه چون آورد؟

انبساط اندوه و اندوه انبساط

روح را ز اندیشه ی هجرش الم

طبع را زافسانه ی وصلش نشاط

میل رفعت خواجه را در سر هنوز

گرچه قامت کرد میل انحطاط

کیست دانی گمره اندر کیش عشق؟

هر که از پا منحرف شد زین صراط

راه عشقش بس خطر دارد (سحاب)

پا در این وادی منه بی‌احتیاط