گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

بی دوست دست می‌ندهد بهر ما نشاط

الا به وصل دوست نداریم انبساط

هر دم که با حبیب نشینیم فارغیم

از خوف و ‌امن و راحت و محنت غم و نشاط

آن کس که کرد طی ره باریک عشق را

گو شاد باش زانکه گذر کردی از صراط

مربوط شد به عالم انسانیت یقین

با اهل عشق یافت هر آن کس که ارتباط

زاهد مگو فسانه که بیزار شد دلم

غیر از حدیث عشق ز هر گونه اختلاط

ای آن که آرزوی سلیمانیت بود

برگو که در کجاست سلیمان چه شد بساط

در آرزوی منزل مقصود سوختیم

خرم دمی که رخت ببندیم زی رباط

سوی خدا گریخت صغیر از خودی بلی

جز بر محیط رو به کجا آورد محاط