گنجور

 
صغیر اصفهانی

هر که بدید از تو این فراخته قامت

گفت که یاران قیام کرده قیامت

پیش تو سرو سهی ز پای درافتد

زانکه ندارد توان و تاب اقامت

جز روش عشق و کار باده پرستی

آخر هر کار حسرتست و ندامت

پا به سر جان نه و در آبره عشق

ورنه سر خویش گیر و راه سلامت

همچو دهانت ز حسرت لبت ای شوخ

هیچ ز من جز سخن نمانده علامت

هست ز چشم و لب تو آنچه بعالم

قصه ز سحر است و داستان ز کرامت

ختم به نام تو دلبری بود و هم

ختم به نام ولی عصر‌ام امامت

آنکه بحق قائمست و عالم هستی

نیست مگر ظل آن فراخته قامت

بخت خدا داده چیست اینکه خدا کرد

خط غلامیش بر صغیر کرامت

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
مسعود سعد سلمان

ماه صیام آمد این ملک به سلامت

فرخ و فرخنده باد ماه صیامت

آمد ماه بزرگوار گرامی

و آسود از تلخ باده زرین جامت

نزد خداوند عرش بادا مقبول

[...]

سعدی

این که تو داری قیامت است، نه قامت

وین نه تَبَسُّم که مُعْجِز است و کِرامَت

هر که تماشایِ رویِ چون قمرت کرد

سینه، سپر کَرْد پیشِ تیرِ مَلامَت

هر شب و روزی که بی‌تو می‌رود از عُمْر

[...]

حکیم نزاری

هر که ببیند تو را بدین قد و قامت

باز نیاید به هوش تا به قیامت

جان و دل و دانش و خرد به تو دادیم

در حق ما بوسه ای نرفت کرامت

تا تو در آیی به باغ اگرچه ادب نیست

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ای بگه جلوه قامت تو قیامت

آن قد رعنا قیامت است نه قامت

گاه خرامت هزار جان بدر از تن

گر برود گو برو تو باش سلامت

بی تو دمی گر زنم مردن ازان به

[...]

آشفتهٔ شیرازی

گر تو اقامت کنی به آن قد و قامت

روز قیامت عیان کنی ز کرامت

چون روم از کوی تو به پند و نصیحت

من که وطن کرده‌ام به کوی ملامت

دامن وصلت ز دست بیهده دادیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه