گنجور

 
صغیر اصفهانی

ای عاشقان خسته‌جان‌ یار آمد یار آمده

از خلوت آن‌ جان جهان اینک به بازار آمده

آن طلعت زیبنده را آن عارض‌ رخشنده را

آن اختر تابنده را هنگام دیدار آمده

طی سیزده‌ روز از رجب گردیده و طرزی عجب

در خانهٔ رب وجه رب ناگه پدیدار آمده

ساقی بزم کبریا بودند یک‌ دور انبیا

ساقی کوثر حالیا با جام سرشار آمده

بد حسن کل‌ را کو به کو این عشق کل در جستجو

حالی پی دیدار او با شور بسیار آمده

ور نه بد امانش چرا آن سرالله اشتری

بگشوده چشمان و ورا حیران به رخسار آمده

قد افلحش ذکر زبان گویی که آن قدسی‌بیان

از داستان عاشقان اینجا به گفتار آمده

تا حق‌پرستان بر ملا بینند یزدان را لقا

ز اطلاق و غیب و اختفا در قید اظهار آمده

رفتم خطا این راه را او مظهر است الله را

کی رفته تا آن شاه را گویم دگر بار آمده

در دور گیتی از وفا در هر زمان در هر کجا

بر انبیاء و اولیاء یار و مددکار آمده

تنها نه در دوران ما شد جلوه‌گر جانان ما

در دیدهٔ حیران ما از راه تکرار آمده

چون وصف او را بر شئون از عهده کس نامد برون

اوصاف خود را خود کنون از بهر تذکار آمده

عون الهی پشت او قدرت همه در مشت او

جواله انگشت او این چرخ دوار آمده

حق خواسته جل علا اثبات خود را بر ملا

با ذوالفقاری شکل لا بر نفی کفار آمده

بر آستانش رو ز سر وز چشم‌ دل بنما نظر

کز مسکنت چون بوالبشر نوحش به دربار آمده

از نعمت خاص علی در مدح آن شاه ولی

اینک گهرهای جلی در بحر اشعار آمده

سازد صغیر از جان رقم اوصاف او را دم به دم

کز لطف آن بحر کرم طبعش گهربار آمده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode