اوستاد سخن ابوالحسن آنک
بی سخن یک تنش نظیر نبود
هفت اقلیم را به نوک قلم
قفل درهای نظم و نثر گشود
چار گوهر یکی چو او به صفات
قرن ها نارد از عدم به وجود
مدح وی نیست حد ما زیرا
که برون است مدحتش ز حدود
چو از سر شوق شد به پای رضا
از سرای فنا به دار خلود
بار الها به حق پاک نبی
علت غائی اساس وجود
سبب آفرینش همه خلق
زیب بخشای ملک غیب و شهود
کآن ضعیف فتاده را از پای
دستگیری کنی به حسن ورود
خامه عفو درکش از کف لطف
بر گناهانش از فراز و فرود
حشر فرمائیش به اهل وداد
از در رحمت ای کریم و دود
مرمرا هم به لطف خود می بخش
زنده پیش از قضا چه دیر و چه زود
چون به حکم مغایرت همه عمر
فاش و پنهان ز خلق می فرسود
پی تاریخ وی صفائی گفت
جان یغما ز نیک و بد آسود
۱۲۷۶ق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکان را ز آسمان کبود
چون تو هرگز کریم و راد نبود
هرگز از تو کسی بلا نکشید
هرگز از تو کسی جفا نشنود
عید فرخنده باد بر تو ملک
[...]
پیش از این هیچ کار دیگر بود
که شبی مست پیش او بغنود
عقل را خود به خود چو راه نمود
پس به شایستگی ورا بستود
آفتاب جلال و عالم جود
که چنو در جهان نشد موجود
خان عادل ، کمال دولت و دین
گوهر کان محمدت ، محمود
آنکه او راست طلعت میمون
[...]
آن ولی عهد دو شه مسعود
شاه عادل مغیث دین محمود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.