خورشید تو رشک آفتاب است
خط تو سواد مشک ناب است
دل در خم زلف سرکشت راست
چون موی به عنبرین طناب است
از پرتو کوکب رخش تن
فرسوده کنان به ماهتاب است
وصل تو مرا کمال تکریم
هجران تو غایت عذاب است
صبر من اگر سبک عنان خاست
غم نیست غمت گران رکاب است
در صلح چو نیستت درنگی
برجنگ چرا چنین شتاب است
هست ارچه خلاف رسم اسلام
در کیش تو این رویه باب است
غم خواری دوستان روا نیست
دل جویی دشمنان ثواب است
این قطره ی خون که خوانیش دل
زین بیش نه لایق عتاب است
امید صفایی از خط یار
چون حسرت تشنه بر سراب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برخیز هلا نه وقت خواب است
مه منتظر تو آفتاب است
آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
وان وسمه بر ابروان دلبند
یا قوس قزح بر آفتاب است
سیلاب ز سر گذشت یارا
[...]
هر تاب که بر تو زآفتاب است
سوزَش همه بر من خراب است
نقل است لب تو یا شراب است
یا آتش و دل از او کباب است
یک قطره ز جام توست دریا
یک ذره ز حسنت آفتاب است
شمعی تو و دیده جای تاریک
[...]
این شیشهٔ ما پر از گلاب است
گفتیم گلاب و در کل آب است
آب است و حباب این می و جام
آبش می و جام ما حباب است
نقشی که خیال غیر بندد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.