فغان کآغاز عشق و آشنایی
ز جانان بایدم جستن جدایی
رقیبم مدعی شد ورنه در سر
نبود او را هوای بی وفایی
براو آسان رسوم مهربانی
براو روشن رموز آشنایی
مرا در کوی جانان گر گذارند
گدایی خوشتر است از پادشایی
به یک تن عشق او صد گنج غم داد
از این در بایدم کردن گدایی
به خاک پای خود در خون من کاش
فرو بردی سرانگشت حنایی
به قتلم حکم کن کز قید فرمان
نپیچم سر به هر بی اعتنایی
به بازار غمت جان را چه قیمت
که نقشش می دهند از ناروایی
به هر صورت خدا بخشد ترا کام
که من خو کرده ام با بینوایی
وفا خوب است و از خوبان نکوتر
جفا بد باشد الا بر صفایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جدایی است. شاعر از دشواریهای عشق و دلتنگی برای معشوق خود میگوید و احساس میکند که جدایی از او ناگزیر است. او نسبت به بیوفایی رقیبش اعتراض میکند و به زیبایی عشق اشاره دارد، حتی معتقد است که گدایی در کنار محبوبش از پادشاهی بهتر است. شاعر به عمق غم و درد ناشی از عشق اشاره کرده و به قیمت جان خود در بازار غمش فکر میکند. در نهایت، او به اهمیت وفا و جفا در رابطههای عاطفی اشاره میکند و عشق واقعی را برتر از همه چیز میداند.
هوش مصنوعی: آه، چه کنم که برای آغاز عشق و دوستی با معشوق باید از جدایی بگذرم.
هوش مصنوعی: رقیبم ادعا کرد که او از ابتدا به بیوفایی فکر نمی کرده، در حالی که در واقع اصلاً چنین چیزی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: دوست داشتن و نیکی کردن به او برایش ساده است و فهمیدن رمز و راز دوستی برای او روشن و واضح است.
هوش مصنوعی: اگر مرا در کوی معشوق رها کنند، حتی زندگی به عنوان یک گدا برایم بهتر از زندگی پادشاهی است.
هوش مصنوعی: عشق او به من صدها درد و غم بخشید، پس من باید از این در به ت begging به او رو زنم.
هوش مصنوعی: ای کاش با انگشت حناییات، خاک پای خود را به خون من آغشته میکردی.
هوش مصنوعی: به من حکم کن که بیتوجهیها و بیتوجهیهای دیگران را تحمل نمیکنم و به راحتی از دستورها سرپیچی نمیکنم.
هوش مصنوعی: در بازار غم، جان آدمی چه ارزشی دارد وقتی که تصویر آن به خاطر نادرستیهای دنیا خراب میشود؟
هوش مصنوعی: به هر حال خداوند تو را به خواستهات میرساند، زیرا من به زندگی در فقر و تنگدستی عادت کردهام.
هوش مصنوعی: وفا کار خوبی است و اگر جفایی هم باشد، باید بدانیم که در برخی موارد، مثل صفا و پاکی، این جفا نیز نیکو میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.