گنجور

 
صفایی جندقی

ای چهر یار وه که چه پاکیزه منظری

کز هر نظاره در نظرم دل رباتری

شکلی ز بس بدیع و جمالی ز بس جمیل

در فر و تاب خجلت خورشید و اختری

حور و پری ز شرم تو پوشد به پرده روی

از بس که پاک پروز و پاکیزه پیکری

دل جویی و ملاحت و حسن و جمال را

مانا تمام جلوه تو مجلی و مظهری

گر شرح حسن صورت خوبان کنند جمع

دیباچه صحیفه وآغاز دفتری

از تابش تو خانه اسلام و کفر سوخت

یک طشت زر فزون نه و یک دشت آذری

هر دم ز چشم و چهر و زنخدان و زلفکان

دل تاز و دل نواز و دل انداز و دلبری

راغی که تاب سنبل و سودای یاسمن

باغی که داغ لاله و آزرم عبهری

ماهی که با کمال ملاحت غزل سرای

مهری که با فنون فصاحت سخنوری

جسمی ولی ز فرط لطافت لطیف جان

جانی ولی چو روح قدس روح پروری

آنگونه جانفزا و جهانتابی از چه وجه

گر خود نه آب خضر و نه جام سکندری

پندارمت که زآن لب و دندان نوش بخش

کان عقیق و بسد و یاقوت و گوهری

پیرامنت چو حلقه زند زلف مشکبار

باغ شقایقی که به سنبل مجدری

بر دی سبق ز ثابت و سیاره کز فروغ

صد چرخ ماه نخشب و خورشید خاوری

از پرتو تو روز صفایی سیاه شد

هر چند بر شب دگران مهر انوری

 
 
 
فرخی سیستانی

ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری

تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری

این روز و شب گریستن زاروار چیست

نه چون منی غریب و غم عشق برسری

بر حال من گری که بباید گریستن

[...]

منوچهری

برگ گل سپید به مانند عبقری

برگ گل دو رنگ به کردار جعفری

برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری

چون روی دلربای من، آن ماه سعتری

قطران تبریزی

پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری

کافور بر گرفت ز که باد عنبری

از گل زمین شده چو تذروان هندوی

وز ابر آسمان چو پلنگان بربری

از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان

[...]

مسعود سعد سلمان

ای فال گیر کودک فالم ز روی تو

با روشنایی مه و با سعد مشتری

هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور

پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری

دارند صورت پری اندر بلور و تو

[...]

ابوالفرج رونی

ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری

ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری

در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان

بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری

اقبال را به همت بهتر طلیعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه