به پاس عشق مرا هردم از وفای دگر
تلافی از تو نزد سر به جز جفای دگر
مرا به ضربت دیگر بکش چو زخم زدی
عنایتی کن و لازم شمر عطای دگر
به بی وفایی و بد عهدیم سمر کردی
هنوزم از تو بود خوف افترای دگر
گرم به جز تو صنم بوده دیگری معبود
به کیش عشق پرستیده ام خدای دگر
به ماجرای قیامت خوشم که آنجا نیز
کنیم تازه به ذکر تو ماجرای دگر
مگر غم تو که مأوا گرفت در دل ما
جز این خرابه به عالم نیافت جای دگر
نوای مطربم آرد به خود ز پرده نخست
ولی برون برداز پرده ام نوای دگر
به جز من از همه بیگانه وار رو برتافت
مگر سراغ ندارد غم آشنای دگر
طبیب کو به حبیبم رسان که درد مرا
معالجت نتوان کردن از دوای دگر
به سعی مرده کدورت نکاست بلکه فزود
حضور یار صفایی مرا صفای دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مگر ترک جفا و بکن جفای دگر
که باشد از تو جفای دگر وفای دگر
بلا فرستی و من باز بسته دل به امید
که از تو باز رسد بر سرم بلای دگر
سری که داشم انداختم به پای تو حیف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.