روی زمین ز گریه ی من گر شمر شود
مشکل که ز اشک من کف پای تو تر شود
از چنگ غمزه دل نسپارم به دست زلف
مجنون ما ز سلسله دیوانه تر شود
سودای آشیان چو ندارم غمیم نیست
کو مرغ دل به دام تو بی بال و پر شود
غمهای عشق را ندهد جای در درون
الا دلی که تیغ جفا را سپر شود
او با رقیب راغب و ترسم که چرخ نیز
آخر رفیق آن بت بیدادگر شود
رسوایی ار نتیجه عشق از نخست نیست
بر عاشق اشک و آه چرا پرده در شود
باشد سیه تر از شب مرگم هزار بار
روزی که در بهشت مرا بی تو سر شود
این است شرط پی سپری های راه عشق
کاول قدم رونده ز خود بی خبر شود
دستان اگر به ذیل هنر در زند همی
نزد خرد صفایی ما با خطر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.