مردم عوض اشک فتد دیده ی تر را
تا از نظر انداخته ای اهل نظر را
از زاری ما شد به جفا سخت ترش دل
وین طرفه که باران نکند نرم حجر را
با اشک من از دجله مگو باز که با بحر
هرگز بشماری نشمارند شمر را
گفتم نشد از ناله من سخت دلت نرم
گفتا نه اثر نیست در این خاره شرر را
دل نگذرد از ابروی آن ترک کمان کش
ز آن رو که ز شمشیر گذر نیست سپر را
از دیده مردم ز چه هر روز نهان است
بر مهر رخت غیرت اگر نیست قمر را
از خجلت دندان بتان بسکه عرق ریخت
یک بحر ز سر آب گذشته است گهر را
پیش دهن او دهن غنچه خود از شرم
وامانده گل آسا چه کند باد سحر را
جایش به فراخای جهان تنگ نمی بود
گرتلخ نکردی لبت اوقات شکر را
گو آتش عشق تو به بادم دهد ای دوست
با خاک درت می نخرم آب خضر را
بی رحم تر آمد دلت از آه صفایی
شک نیست که در سنگ تو ره نیست اثر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عاشقانه و احساسات عمیق شاعر است. شاعر از دلتنگی و گرفتاریهای خود در عشق سخن میگوید و میخواهد مفهوم عذاب و زاری خود را بیان کند. او به شدت از این که عشقش بیتوجهی میکند و دلش نرم نمیشود، شکایت دارد. در عین حال، از زیبایی و ویژگیهای خاص معشوقش نیز یاد میکند و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند سختی و عذاب به همراه داشته باشد. این ابیات همچنین تأثیرات عاطفی و روحی عشق را بر زندگی انسانها مورد بررسی قرار میدهند. شاعر در انتها بیان میکند که حتی اگر عشقش آتش بزند، باز هم حاضر نیست از عشق و محبت خود دست بکشد.
هوش مصنوعی: مردم به جای اینکه بر دیدگان خیس و اشکبار خود گریه کنند، میتوانند نظر و دیدگاه کسانی را که درک عمیق دارند، نادیده بگیرند.
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی و بیمهری ما، دلش به شدت سخت و بیرحم شده است و جالب اینکه باران هم نمیتواند سنگ را نرم کند.
هوش مصنوعی: با اشک من از دجله صحبت نکن، زیرا که دریا هرگز شمارش نمیشود و شمر هم شمارش نخواهد شد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که از ناله و گریهام دلش نرم نشده، او جواب داد که نه، این درد و ناراحتی تاثیری بر دل سنگی او ندارد و نمیتواند آتش شوق را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: دل انسان نمیتواند از زیبایی ابروی آن دختر ترک بگذرد، زیرا که در این حالت، هیچ حفاظ و سپری در برابر خطرات و تملک احساسات وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرا چهره زیبای تو هر روز از نظر مردم پنهان است؟ اگر غیرت بر چهرهات نیست، مثل ماه زودتر باید خود را نشان دهی.
هوش مصنوعی: به خاطر شرمساری و خجالت زیباییها، به اندازهای عرق ریختهاند که گویی یک دریا از سرچشمه گذشته و به جواهرات تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: چون دهن او را میبیند، غنچه از خجالت نمیداند چه کار کند و بادی که در صبح میوزد، انگار چه حالتی دارد.
هوش مصنوعی: اگر شکرگزاری لبت را ترک نکرده بودی، جای تو در این دنیای وسیع تنگ نمیشد.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو مرا به آتش بکشد، ای دوست، نمیخواهم آب حیات را حتی با خاک در خانهات عوض کنم.
هوش مصنوعی: دل تو به مراتب بیرحمتر از آن است که بتواند از ناراحتی دیگران تاثیری بپذیرد، و این موضوع کاملاً روشن است که هیچ نشانهای از عشق و محبت در سنگ سخت تو وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
گیرد ز هوا کشتی من موج خطر را
از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص
از تلخی بادام چه پرواست شکر را؟
فریاد که قسمت ز عقیق لب خوبان
[...]
همدرد زلیخا شده یعقوب وگرنه
کی این همه مهر است به فرزند، پدر را
چشم از مژه گو در کمرش پنجه مینداز
هرگز نکند شانه کسی موی کمر را
آنجا که فشارد مژهام دیدهٔ تر را
پرواز هوس پنبهکند آبگهر را
وقت است چوگرداب به سودای خیالت
ثابت قدم نازکنم گردش سر را
محوتو ز آغوش تمنا چهگشاید
[...]
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی بامر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
[...]
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.