دل ازجراحت تیغم نه آن قدر سوزد
که نوک ناوک غیرت مرا جگر سوزد
توشمع سوزی و من سوزم از حسد که چرا
به بزم عیش توجز من یکی دگر سوزد
به جرم دیده دلم سوخت ز آتش تو بلی
به نیستان چو فتد شعله خشک و تر سوزد
مرا نسوخت جفای تو سخت دل چندان
که روز و شب دلم ا زآه بی اثر سوزد
سرشک سوز درونم نکاست بلکه فزود
در آب آتش عشق تو بیشتر سوزد
نبود از دلم آگه سوای دیده کسی
مرا مخالفت اشک پرده در سوزد
چنان ز تابش رخ برفروخت شعله حسن
که دین و دانش و هوشم به یک شرر سوزد
دل ازخیال تودرسینه هر شبم تا کی
چوشمع در لگن از شام تا سحر سوزد
نسوخت نشتر الماس دشمنان هرگز
مرا چنان که دل از ناوک نظر سوزد
صفایی از پی بدرود من تو زودتر آی
مباد آتش عشقم که بی خبر سوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو من به داغ بتان سوخت هر که یک چندی
هوس کند که دگر باره بیشتر سوزد
به پای شمع فتد چون که سوخت پروانه
که شعلهای چو بیابان رسد دگر سوزد
ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد
مرا ز گرمی پرواز بال و پر سوزد
چو لاله می شود از باد صبح روشنتر
چراغ هرکه به خونابه جگر سوزد
خط مسلمی دوزخ است روز حساب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.