صفایی از سر کوی تو کی سفر میکرد
اگر فراقش از این ماجرا خبر میکرد
گرفت دامنش آخر ز شومبختیها
همان قضیه که عمری از آن حذر میکرد
قدم به در ننهادی ز آستان شهود
اگر فراق یکی سر ز غیب بر میکرد
به یاد آن رودش جاری اشک از مژه خون
که خاکپای ترا سرمهٔ بصر میکرد
هم از نخست اگر پند من شنیدی دل
کجا مرا چو خود اینگونه دربهدر میکرد
به رویم از مژه خوناب دل نیفشاندی
دو دیده گو به رخش ترک یک نظر میکرد
ز آشیان نفتادی به دام طایر دل
دو روز اگر همه سر زیر بال و پر میکرد
مشبک است ز تیر تو ورنه دل خود را
فراز تیغ توام سینهسان سپر میکرد
چرا به فراق گذارد کسش صفایی تیغ
به طیب خاطر اگر خامه ترک سر میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیده دم که صبا بر چمن گذر می کرد
دل مرا ز گلستان جان خبر می کرد
چو غنچه از لب آن سیمبر سخن می گفت
دهان غنچه پر از خرده های زر می کرد
اگر ز نرگس مستش چمن نشان می داد
[...]
به هر شهید که در آن زمین گذر میکرد
ز گریه خاک عزا دمبدم بسر میکرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.