گر به خواری خون من ریزد به خاک آستانت
به که بردارم به حسرت سر ز پای پاسبانت
ور به من داری روا جوری که بر دشمن پسندی
آن قدر کآید مصور دوست دارم بیش از آنت
پایمردی گر کند لطف قدیمم روزگاران
روی مالم بآستینت فرق سایم بآستانت
با همه کین در ره ی عشق تو دادم دین و دنیا
وه چه خواهم کرد با خود ببینم مهربانت
داد ما را در غم عشقت عجب صبری سبک پا
آنکه کرد از اقتضای حسن چندین سرگرانت
گرچه دقت ها ز مو باریک تر کردیم عمری
باز دانم نکته ها سر بسته در دل از میانت
وصف ما پیش کمالت ناقص است اما چه حاصل
میهمان خود که ز آن معنی که می زیبد به شانت
پیش چشم شور بختان تا توانی رو ترش کن
کز سخن تلخی برد بیرون لب شیرین زبانت
رنج هجران را صفایی صبر ورزیدن چه جبران
چاره ی این غم ندانم جز به جانان بذل جانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت
نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت
زاهد پر خواره می شد دم به دم لاغر میانتر
ا گر دل او گه گهی میرفت در فکر مانت
زآن دهان و زآن میان خواهد دلم پرسد نشانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.