جز کلبه ی عشاق تو بیت الحزنی نیست
وین فرق که برما گذر از پیرهنی نیست
درباره ی یوسف نکنم عیب زلیخا
پیروز جوانی که کم از پیر زنی نیست
مرد صف مژگان تو باشد مگر آن چشم
ز آنرو که ترا بهتر از این صف شکنی نیست
شد کویِ خرابات چنان امن ، که در وی،
جز غمزه خون ریز بتان راهزنی نیست
گرکشته ام ازکوی تو بیرون نبردکس
دیگر به توجز کشتن خویشم سخنی نیست
شادم به شهادت که مرا بهر مباهات
از سایه ی دیوار تو بهتر کفنی نیست
شه را خبر از حال گدا نیست علی الرسم
دانم چوتویی را غم مانند منی نیست
رفتم به جوانی و هنوز از غمت افسوس
کافسانه ی ما قصه ی هر انجمنی نیست
زین دست که امروز خوری خون عزیزان
فرداست که در شهر ز عشاق تنی نیست
بستی دلِ ما را ، به رخ آویزِ خمِ زلف،
صیدی چو صفایی قفسش در چمنی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و غم ناشی از آن میپردازد. شاعر به توصیف محبوب خود میپردازد و میگوید که عشق او تنها در کلبهاش وجود دارد و از غمهای دیگر بینصیب است. او اشاره میکند که در مورد یوسف و زلیخا نمیتواند عیبی به زلیخا بگیرد، زیرا عشق او به محبوبش از هر چیزی بالاتر است. شاعر از جذابیت و سحر چشمان محبوب سخن میگوید که هیچ کس نتوانسته از آن فرار کند.
شاعر lament میکند که در کوی محبوب، هیچ چیز جز فقط درد و غم وجود ندارد و اگر کسی او را بکشد، دیگر نمیتواند به جز کشتن خود چیزی بگوید. او به نامردمی شهرت میدهد و به غم خود اشاره میکند که همچنان ادامه دارد. همچنین به خطراتی که طبع عشق میآورد و به سرانجام غمانگیز آن میپردازد و در نهایت به بیپناهی دلخویش در برابر زلف محبوب اشاره میکند. در کل، شعر ترکیبی از عشق، اندوه و تقدیر است.
هوش مصنوعی: جز خانه ی عاشقان، جایی برای اندوه نیست و فرقش این است که برای ما راهی به سوی خوشبختی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مورد یوسف صحبت نمیکنم چون زلیخا، که در جوانی به او علاقهمند بود، از پیرزنی کم ندارد.
هوش مصنوعی: مردی که در صف مژگان تو قرار دارد، شاید به خاطر چشمانت باشد، زیرا هیچ چیزی نمیتواند تو را به خوبی شکستن این صف توصیف کند.
هوش مصنوعی: محلهی خراباتی به قدری امن شده است که در آن، تنها غمزهی زیبای معشوقان است که میتواند دلها را برباید.
هوش مصنوعی: اگر کسی مرا از کوی تو بیرون نکرده باشد، دیگر هیچ کس نیست که بتواند به جز خودم، کار به کشتن من داشته باشد.
هوش مصنوعی: من به خاطر این که به عشق تو نزدیکم، خوشحالم و برای من هیچ چیز به اندازهی یاد تو ارزشمندتر از پوشاندن خود با کفن نیست.
هوش مصنوعی: پادشاه از حال گدا بیخبر است، زیرا درد و رنجی که من دارم، برای او مفهوم ندارد.
هوش مصنوعی: به دوران جوانی رفتم، اما همچنان از غم تو ناراحتم. قصهی ما برای هر جمعی قابل درک نیست و مثل داستانهای دیگر نمیتواند توصیف شود.
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که اگر امروز به کسی آسیب برسانی یا خون عزیزان او را بریزی، فردا نتیجه آن به خودت باز خواهد گشت، زیرا در این شهر هیچکس از عشق و محبت بیبهره نیست. به این ترتیب، عمل بد تو نه تنها بر دیگری اثر منفی خواهد داشت، بلکه سرانجام به خودت نیز آسیب خواهد رساند.
هوش مصنوعی: دل ما را با زیباییهای زلف خود مجذوب کردی، و مانند صید خوشفرم و زیبا، در باغی که پر از گلها و زیباییهاست، هیچ قفسی نمیتواند وجود داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوبی بخوش اندامی و سیمین ذقنی نیست
حسن آیت روح است بنازک بدنی نیست
این حسن قبولی است خدا داده بخوبان
از موهبت غیب که جانی است، تنی نیست
این واعظ اگر چند سخن سنج و سخنگو است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.