گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

بنمای رو که والهٔ آن روی چون گلم

قربان شوم تو را چه کنم بی تحملم

یک ساغر شراب میسر اگر شود

در بزم روزگار ز اهل تجملم

دزدیده هم نکرده فلک سوی من نظر

در روزگار، سرمهٔ چشم تغافلم

در هر ظهور عشق ظهوری دگر کند

در شهر و کوچه ها سگ و در باغ بلبلم

تا مرغ دل ز دانهٔ خالش طمع برید

نی در شکنج زلف نه در قید کاکلم

از جا به هیچ باب سعیدا نرفته ام

چون خانه زاد صبر و مرید توکلم