نی همین از خودنمایی پا و سر پیچیدهام
خویش را در جیب صد عیب و هنر پیچیدهام
هرچه با گردون دون دادم همانم باز داد
چون صدا این کوه را من بر کمر پیچیدهام
باطن خود را به ظاهر نیک گردانیدهام
این بدان ماند که عیبی در هنر پیچیدهام
فکر زلفش تا نبیند همچو مشک افسردگی
چون ضیا در پردههای چشم تر پیچیدهام
او منزه بوده است از نقد و جنس و خیر و شر
من عبث بر تار و پود خیر و شر پیچیدهام
قطرهٔ خونی به بیداری برآید مشکل است
ز این رگ خوابی که من بر نیشتر پیچیدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشک را در پردههای چشم تر پیچیدهام
سادهلوحی بین که در کاغذ شرر پیچیدهام
من نه آن نخلم که ننگ بیبری بارآورم
سر ز بیم سنگ طفلان از ثمر پیچیدهام
گرچه مور لاغرم اما شکارم فربه است
[...]
باز در دل دود آه شعله ور پیچیدهام
دوزخی در تنگنای یک شرر پیچیدهام
کردهام گرداب را فوّارة صد گردباد
بسکه اشک و آه را در یکدگر پیچیدهام
در محبّت معنی بسیار را لفظ کمیست
[...]
کوه صبرم کی ز فرمان تو سر پیچیدهام
پا به دامان تحمل تا کمر پیچیدهام
کی حدیث شکوه میگوید لب اظهار من
من که درد ناوکش را در جگر پیچیدهام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.