از حیات ابد آن روح روان ما را بس
ما گذشتیم ز جان، صورت جان ما را بس
با رقیبان اگر اظهار کرم می سازد
گذران است همین لطف نهان ما را بس
ای جوانان به شما فصل بهار ارزانی
پیرافشانی هنگام خزان ما را بس
دیده را قسمت دیدار تو هر چند نماند
در ره وصل تو چشم نگران ما را بس
گرچه از ساغر دوران نکشیدیم [میی]
نظر جاذبهٔ پیر مغان ما را بس
طمع گنج نکردیم در این دیر خراب
همچو ماری کف خاکی به دهان ما را بس
به تمنای دم گرم مسیحا نرویم
ای سعیدا نفس سوختگان ما را بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس
من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد
از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس
قصرِ فردوس به پاداشِ عمل میبخشند
[...]
کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس
باده و مغبچه از دیر مغان ما را بس
طوبی نسیه ترا زاهد خودبین که به نقد
سایه رفعت آن سرو روان ما را بس
عالم از اهل عنان گیرد و از کهنه و نو
[...]
طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس
گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس
هوس بوس نداریم وتمنای کنار
جلوه خشکی ازان سرو روان مارا بس
ماکه باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
[...]
پیر گشتیم ز غم یاد جوان ما را بس
دیدن تیر در آغوش کمان ما را بس
قرص خورشید به عیسی نفسان ارزانی
زیر گردون چو مه نو لب نان ما را بس
کار ما نیست در این باغ چو گل خندیدن
[...]
جلوهٔ ناز تو ای سرو روان ما را بس
دولت وصل تو از هر دو جهان ما را بس
در اسیری شکن زلف تو ما را دلدار
درغریبی غم تو، مونس جان ما را بس
هوس بوسه ز لعل لب او بی شرمی ست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.